نظام مالی
آدام اسمیت و نظریه بازار آزاد
همانگونه که کارل مارکس پدر مارکسیسم است، آدام اسمیت پدر… اسمیتیسم است!!!
خب… بله در حقیقت چنین چیزی وجود ندارد، اما اگر یک نفر شایسته آن باشد که یک نظام اقتصادی به نام وی ثبت شود، آنیک نفر آدام اسمیت است.
اسمیت استادی در شهر گلاسکو اسکاتلند بوده است و بیشتر به علت کتابی مشهور شد که در سال ۱۷۷۶ به چاپ رسانده است. کتاب او به نام “جستجویی در باب ماهیت و علل ثروت ملل” و اغلب تنها با نام “ثروت ملل” شناخته میشود.
این کتاب انجیل سرمایه داری مدرن است، چراکه این کتاب با جزییات بسیار زیادی نشان میدهد که بازار آزاد چگونه کار میکند. مشخصاً اسمیت شرح میدهد که چگونه افراد مختلف که تنها برای منافع خودشان کار میکنند، به نحوی مدیریت میشوند که بیشترین تولید را داشته باشند (مطمئناً اسمیت به بیانی بسیار شیواتر از ما این موضوع را مطرح کرده است)
نتایج مرئی از یک دست نامرئیمهمترین بینشی که اسمیت ارائه میدهد آن است که بازار آزاد مانند یک “دست نامرئی” عمل میکند. این دست افرادی را که در جهت دستیابی به منافع شخصی خودشان فعالیت میکنند، به سمت همکاری با یکدیگر سوق میدهد. کشاورز، آسیابان، نانوا… همه آنها تنها برای منافع خودشان کار میکنند. آنها حتی بیآنکه یکدیگر را بشناسند، از طریق بازار آزاد با یکدیگر همکاری میکنند. همکاری آنها منجر به تولید نانی ارزان برای همه کسانی میشود که نمیدانند چگونه گندم پرورش دهند، چگونه گندم را آرد کنند و یا آن را به نانی تازه و خوشمزه تبدیل کنند.
ایده او بسیار قدرتمند بود. بهنحویکه انقلابی را در اقتصاد به وجود آورد. ایده اسمیت تا جایی پیش رفت که مردم اینطور استدلال و استنباط میکردند که جوامع در حقیقت برای اداره اقتصادهایشان به دولتها نیازی ندارند. آنها احساس میکردند که بازار آزاد میتواند بهخودیخود خوب عمل کند و دولتها با فاصلهای بسیار زیاد از خلق ثروت، تنها مانع از خلق ثروت شدهاند. (امروزه نیز هنوز این دیدگاه بهشدت قدرتمند است).
نظریه تقسیم کار آدام اسمیتآدام اسمیت برخلاف افرادی که زمین را منبع ثروت میدانستند، فعالیت انسانها را منبع ثروت و کار افراد را سرمایه اولیه هر جامعه قلمداد میکرد. به عقیده او یک جامعه متمدن و یک جامعه عقبافتاده در نتیجه
افزایش ثروت ناشی از تقسیم کار افراد این جوامع است که از هم متمایز میشوند. این تنها کشاورزان نیستند که با کار مولد خود تولید ثروت میکنند، بلکه کار همه افراد جامعه برای توسعه اقتصادی مهم است و جامعه ثروتمند درنتیجه همکاری و تعاون همه افراد جامعه شکل خواهد گرفت.
قبل از اسمیت بسیاری بر این باور بودند که کشاورزان طبقه مولد و سایر افراد جامعه طبقه بیحاصل هستند. با تعریف جدیدی که اسمیت از منبع ثروت ارائه کرد، تفکیک افراد جامعه به بیحاصل و مولد بیمعنی شد. طبق تقسیمبندی جدید آدام اسمیت، بیحاصل کسی است که کار نمیکند.
اما تقسیم کار چگونه صورت میگیرید؟
درواقع چه چیزی باعث میشود که یکی کشاورز، یکی تاجر و دیگری کارگر شود؟طبیعی بودن نهادهای اقتصادی و نافع بودن آنها دو ایده اصلی آدام اسمیت هستند. تقسیم کار و اشتغال افراد به مشاغل مختلف نتیجه منطقی تمایل افراد به مبادله است که منشأ این مبادلات نیز نفع شخصی است. اینکه نانوا نان، خیاط لباس و بقال آذوقه ما را فراهم میکنند، به دلیل کمک و احسان و از سر خیرخواهی ما انسانها نیست. بلکه نفع شخصی ما و این افراد ایجاب میکند که هر یک به فراخور مهارتها و دانش خود نیاز بقیه را برآورده کنند.
بهاینترتیب مبادله رواج پیدا کرد و به اقتضای آن تقسیم کار توسعه یافت و هر کس به اعتبار اینکه میتواند مازاد محصول خود را با محصول کار دیگران که به آن نیازمند هستند، مبادله کند، شغلی برای خود انتخاب کرد و هنر و نبوغ خود را در آن راه پرورش داد و به کمال رساند.
پس تقسیم کار معلول غریزه معامله است که در همه انسانها وجود دارد و بهطور طبیعی و به اقتضای نفع شخصی توسعه پیدا کرده است.
نظام بانکی: نه فقط یک کسبوکار، بلکه قلب نظام اقتصادینظام بانکی قلب نظام اقتصادی است.رشد و توسعه نظام بانکی توانست پیشرفتهای بزرگی ایجاد کند. از طرفی ایده اسمیت از همان زمانی که نوشته شده کشش بسیاری به سمت خود به وجود آورد. علت آن بود که نوشتههای او با بسیاری دیگر از ابداعات و پیشرفتهایی که موافق با ایده بازار آزاد بودد، همزمان شد. برخی از این ابداعات عبارتاند از پیشرفتهای فناورانه همچون موتور بخار و پیشرفتهای کشاورزی که غذاهای اضافی تولید کرد. افزایش قدرت در دسترس شما و همچنین محترم شمردن حقوق نیروی کار به علت افزایش یافتن میزان غذای در دسترس، به مردم این فرصت را داد تا کارخانه بسازند و همانطور که همه ما میدانیم کارخانههای تولیدات بسیار زیادی دارند.
نظام بانکی و سرمایه داری به سرمایه وابسته هستند
علاوه بر قدرت و نیروی کار زیاد، یک اقتصاد صنعتی بازار آزاد نیازمند یک عامل دیگر هم هست تا بتواند به خوبی کار کند: سرمایه. این موضوع تنها به معنای یک شیوه جذاب برای پس انداز کردن نیست. بلکه سرمایه پولی است که به امید به دست آوردن بازده مناسبی از آن، قرض داده میشود یا سرمایه گذاری میشود.
ساختن کارخانهها، توسعه راه آهن و استخراج از معادن در مقیاسهای صنعتی، همه و همه به سرمایه بسیار زیادی نیاز دارند. بسیار بیشتر از آنکه یک فرد یا جمعی از دوستان بتوانند آن را فراهم کنند. (مثلاً فکر کنید شما میخواهید فرودگاه شخصیتان را با تعدادی از همکلاسیهای دانشگاهیتان بسازید! احتمالاً موضوع کاملاً روشن شد). همانگونه که ما در جلسه قبلی این درس نیز بیان کردیم، بانک ها میتوانند این حجم سرمایه را ارائه دهند و به همین علت است که نظام بانکی عاملی حیاتی برای نظام بازار آزاد است. مردم در قرنها ۱۸ و ۱۹ میلادی متوجه این موضوع شده بودند.
همزمان با اوجگیری سرمایه داری صنعتی، آنها میدیدند که صنعت مالی همچون اهرمی برای کل سیستم عمل میکند. بانکداری تعهدات سنگین را ممکن ساخت. همچنین به افراد نیز اجازه داد تا بتوانند ریسک کنند، عاملی که برای کسب و کارهای آزاد ضروری است. افراد به یک مورد دیگر نیز پی بردند؛ کسب و کار بانکداری با هر کسب و کار دیگری فرق میکند.
نظام بانکی تنها یک کسب و کار دیگر نیست بلکه قلب نظام اقتصادی استبرای اینکه بفهمید ما چرا میگوییم نظام بانکی قلب یک نظام اقتصادی است، کافی است نظام اقتصادی را به شکل بدن انسان در نظر بگیرید و فکر کنید که نظام بانکی قلب آن است (ما هم مثل شما میدانیم که این یک کلیشه است! اما باور کنید مثال صحیحی است). همانگونه که قلب خون را در بدن انسان به گردش در میآورد و باقی اعضا و بافتها را زنده نگه میدارد، بانک ها هم پول را در اقتصاد به گردش در میآورند و باقی کسب و کارها را زنده نگه میدارند. درنهایت، کسب و کارها بهاینترتیب همه کارهایشان از پرداخت صورت حساب ها گرفته تا خرید موجودی کالا و گسترش فعالیتهایشان را انجام میدهند.
برای آنکه این استعاره را ادامه بدهیم، فقط تصور کنید که یک انگشت یا یک دست از بدن بریده شود. خیلی هم جالب نیست! اما هنوز میتوانید به زندگی ادامه دهید؛ اما اگر قلب شما از حرکت باز بایستد… . شما قطعاً میمیرید.
این موضوع دقیقاً همان چیزی است که مردم در قرن ۱۹ میلادی آن را درک کردند. در بازار آزاد، یک کارخانه یا یک کسب و کار بدون آنکه خسارتهای زیادی به بار بیاورند میتوانند ورشکسته شوند؛ اما اگر یک بانک ورشکسته شود، در آن صورت خطر سقوط کل اقتصاد آن کشور وجود خواهد داشت. خیلی زود مشخص شد که نظام بانکی نیازمند مدیریت و توجه ویژهای است.
به همین دلیل نظام بانکی با سرعت بسیار زیادی در همه نقاط دنیا، حتی در کشورهایی که با فقر و فلاکت دسته و پنجه نرم میکنند گسترش یافت.
بانک مرکزی چگونه اداره نظام بانکی را به عهده گرفت؟
مدیریت و توجه به نظام بانکی در قالب مقررات بانکداری نمود پیدا کرد و مهمترین بخش این مقررات توسعه بانک مرکزی بود.
برای مدت زمانی طولانی، بانک ها میتوانستند اسکناس های مختص خودشان را منتشر کنند. هر بانک اسکناس خودش را داشت و ارزهای رایجی همچون اسکناس های دلار و ریال وجود داشت که بهراحتی هم قابلتبدیل به نقره و طلا بود؛ اما هنوز مردم آنطور که امروز به اسکناسهای بانکی اعتماد دارند، نداشتند. برای مثال در ایالاتمتحده آمریکا تا سال ۱۸۶۰ بیش از ۱۰٫۰۰۰ اسکناس مختلف وجود داشت. شما چگونه میتوانستید مطمئن باشید که آن بانک کوچک کنار خیابان طلا و نقره کافی برای پشتیبانی از اسکناسی که منتشر میکند، دارد؟
اولین کشوری که با این مشکل روبهرو شد بریتانیای کبیر بود. در سال ۱۸۴۴ دولت بریتانیا قانون منشور بانکداری را تصویب کرد، قانونی که حق نشر اسکناس های بانکی را تنها به بانک انگلیس داده بود. این اسکناس ها باید دارای پشتوانه طلا باشند و این به معنای آن بود که مردم میدانستند که میتوانند به اسکناس های بانک انگلستان اعتماد کنند. این اقدام گامی بسیار مهم جهت آسوده کردن خاطر مردم از هراسهای بانک های کوچک کنار خیابانی بود…
اسکناس های جدید: چیزی بیشتر از پولپسازآنکه بانک انگلستان حق انحصاری نشر اسکناس را به دست آورد، رفتهرفته مسئولیتهای بیشتری بر عهده گرفت. ازجمله این مسئولیتهای میتوانیم به ثبات قیمت (مانند مبارزه با تورم) و هماهنگسازی عرضه پول با خطمشیهای اقتصادی دولت نام برد. درحالیکه این بانک در گذشته مانند سایر بانک ها یک بانک تجاری بود، بانک انگلستان رفتهرفته به موجودیت دیگری تبدیل شد: یک بانک مرکزی.
یکی دیگر از نقشهای مهم این بانک فعالیت بهعنوان “آخرین وام دهنده” بود. این نقش به معنای آن است یک بانک مرکزی زمانی که هیچکس به یک بانک خصوصی وام نمیدهد، بانک مرکزی این وام را ارائه میکند. درواقع این موضوع اساساً به معنای آن است که بانک مرکزی زمانی که بحران اعتباری به وجود میآید، نقدینگی موردنیاز را فراهم میکند. این قدرت یکی از مهمترین قسمتهای تکامل نظام بانکی بوده است. بهاینترتیب پیش از آنکه بحرانهای اقتصادی، بانک ها را از پای دربیاورند بانک مرکزی میتواند با ارائه نقدینگی بحرانها را متوقف سازد، البته نه همیشه.
سایر کشورها از تجربه بریتانیا استفاده کردند و راه این کشور را دنبال کردند. آنها متوجه شدند که برای مدیریت سیاستهای اقتصادی به یک بانک مرکزی نیاز دارند؛ بنابراین آنها در قرنهای ۱۹ و ۲۰ میلادی شروع به راهاندازی بانک های مرکزی خود کردند. مهمترین بانک مرکزی جهان – فدرال رزرو ایالاتمتحده آمریکا – در سال ۱۹۱۳ تأسیس گردیده است. بانک مرکزی ایران نیز در مرداد سال ۱۳۳۹ (۱۹۶۰ میلادی) تأسیس شد.
بانک مرکزی در جلوگیری از بحرانهای مالی چگونه عمل میکند؟بانک مرکزی و رکود بزرگ سال ۱۹۲۹خب، آزمونهای زیادی برای نظام بانکی و بانک مرکزی در قرنهای ۱۹ و ۲۰ میلادی وجود داشت، اما بزرگترین آنها یک واقعاً منحصربهفرد بود. این بحران – احتمالاً تابهحال حدس زدهاید – رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ بود.
بازارهای سهام، کارگزاری ها، بانک مرکزی و بانک ها: بخشی از یک نظام اقتصادیرکود بزرگ سال ۱۹۲۹ یک حباب سوداگرانه بسیار بزرگ بود (حبابها رویدادهای مخرب اما جذاب هستند که ما در بخش بحرانهای مالی به آنها پرداختهایم). در دهه ۱۹۲۰، همه افراد و حتی سگهایشان در بازار سهام سرمایه گذاری میکردند و آماده این بودند که در یک شب میلیونر شوند.
تا زمانی که مهمانی ادامه داشت به همه خوش میگذشت اما بالاخره مهمانی تمام شد. در اکتبر سال ۱۹۲۹ رکود بزرگ در بازارهای سهام آغاز شد و رفتهرفته بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که درنهایت بازار سقوط کرد.
یکی از مشکلات تشدیدکننده رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ آن بود که مردم میتوانستند با داشتن ۱۰ درصد از قیمت یک دارایی، در آن سرمایه گذاری کنند – به عبارتی آنها میتوانستند با دادن تنها ۱۰۰$ بهاندازه ۱۰۰۰$ سرمایه گذاری کنند (۹۰۰$ مابقی را کارگزاری ها به آنها اعتبار (وام) میدادند). مشکل دیگر آن بود که بانک های سرمایه گذاری و بانک های تجاری از هم مجزا نبودند. تمامی انگیزههای لازم برای بانک های سرمایه گذار وجود داشت تا آنها حجم بالایی از پول را به مشتریانشان وام بدهند. از طرفی انگیزهای برای بانک های تجاری وجود نداشت که اظهار کنند «لحظهای صبر کنید، ممکن است ما حسابدارانی ترسو و کسلکننده باشیم و خیلی هم خوب است از این وام ها اینقدر درآمد به دست میآید، اما آیا شما مطمئن هستید این کار بیشازحد ریسک ندارد؟»
خیلی بیشتر از یک تئوریکارگزاران همراه با سقوط بازار، وام هایشان را مطالبه کردند؛ اما کاملاً مشخص است که سرمایه گذاران توان پرداخت نداشتند، چراکه آنها هرچه داشتند، سرمایه گذاری کرده بودند. (زمانی که شما ۱۰ برابر ارزش سپرده تان وام میگیرید چنین اتفاقهایی خواهد افتاد)؛ بنابراین
کارگزاری ها خودشان مقصر بودند. پسازآن بانک ها متوجه شدند که ترازنامه هایشان مشکل دارد، به همین جهت آنها نیز وام های تجاریشان را مطالبه کردند؛ کاری که به شکستهای بیشتری منجر شد و بهاینترتیب سپرده گذاران عصبانی پول هایشان را از سپرده های پس اندازشان خارج کردند. همین روند باعث آن شد که بانک ها وام های بیشتری را مطالبه کنند تا بتوانند وجه نقد موردنیاز سپرده گذاران را فراهم کنند، اتفاقی که… خوب تقریباً همه ما میدانیم به کجا ختم شد.
ما در درس قبل اشاره کردیم که بانک مرکزی بهعنوان آخرین وام دهنده، حضور داشت تا به بانک ها کمک کند و از بحرانها جلوگیری کند؛ اما این موضوع در نظریه بود. در عمل و واقعیت فدرال رزرو آمریکا شکست خورد و نتوانست کاری بکند. شکستهای بانکی به سقف رسید… در حدود ۷۵۰ بانک در سال ۱۹۳۰ ورشکسته شدند.
زمانی که شک دارید، قوانین جدید وضع کنید
نتایج نهایی خوب نبودند. سقوط بزرگ منجر به رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ شد– طولانیترین و عمیقترین رکود در قرن بیستم میلادی.
رکود بزرگ بیشتر از هرچیزی این موضوع را نشان داد که بازار نیازمند آن است که بهتر تنظیم شود؛ بنابراین در سال ۱۹۳۳، دولت آمریکا از دو طریق به رکود پاسخ داد. دولت کمیسیون بورس و اوراق بهادار را تشکیل داد؛ در اینجا به تنظیم مبادله اوراق بهادار در سطح فدرال میپردازند؛ و دوم آنکه دولت قانون Glass-Steagall را به تصویب رساند؛ قانونی که مبادله اوراق بهادار توسط بانک ها و اخذ سپرده توسط کارگزاری ها را منع میکرد.
اکنون شما ممکن است فکر کنید که تمام اینها فقط تاریخ هستند، چه اهمیتی دارند؟ اما اینها فقط تاریخ نیستند. قانون Glass-Steagall برای چندین دهه اعمال شد و بازار سهام مجدداً رشد پیدا کرد؛ اما در طی زمان بانک ها و کارگزاری ها با انجام اقداماتی همچون به وجود آوردن محصولات جدید مالی که مرز بین اوراق بهادار و سپرده آنها مشخص نبود، قانون را دور زدند. قانون بیاثر شد، رکود بزرگ تنها یک خاطره بود. در سال ۱۹۹۹ قانون Glass-Steagall لغو شد.
سپس بحران مالی سال ۲۰۰۸ به وقوع پیوست…
تاریخ، خودش را تکرار میکند
در اینجا ما تمام تاریخ را مطمئناً بیان نکردیم. همین اندازه بیان کنیم که پس از بحران سال ۲۰۰۸، بسیاری از مردم آمریکا خواهان بازگشت قانون Glass-Steagall شدند – با این تفاوت که این بار آنها میخواستند این قانون قویتر عمل کند؛ اما تابهحال موفق نشدهاند.
بااینحال درخواست آنها یک نکته بسیار مهم دربر دارد: «اگر شما میخواهید بفهمید که چه اتفاقی در حال افتادن است، شما باید بفهمید که در گذشته چه اتفاقاتی روی داده است. بسیاری از موضوعاتی که اکنون در مقابل نظام مالی قرار دارند دقیقاً مشکلاتی هستند که ۵۰، ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال قبل وجود داشتند.»
دفعه بعد که یک نفر به شما میگوید که بازار این بار متفاوت خواهد بود…حرفهای ما را به خاطر بیاورید.